دفترچه احساسات



مرگ 

 

بالاخره میاد 

 

دوست داریم بهش فکر کنیم ؟ یا نه ؟

اماده هستیم براش ؟ وقتی تو تنهایی بهش فکر میکنیم . 

 

باهاش راحتیم ، اگر نیستیم نباید اماده شیم ؟! 

 

اگر من میترسم پس باید هر اعتقادی دارم یه دور زیر و رو کنم یه جای کارم گیر داره مسیرو اشتباه رفتم ، و تا وقتی 

که میترسم مسیرم درست نیست . 

 


به خدا ایمان دارم یا نه ؟ 

 

آیا خدا صلاح من را می داند یا نه ؟ 

 

آیا خدا بهترین موقعیت را برای من و رشد من به وجود می اورد یا نه ؟ 

 

حالا چه ته چاه باشد یا قصر. 

غم چرا ؟ 

 

 

وقتی میدانم خوب و بدم را بهتر از من میدانی

 

پس هیچ نمیخواهم ، هر چه تو بخواهی ، که بهترین است.


گاهی فکر میکنم.

 

مسئله ، مسئله  نیست .

 

مسئله زاویه نگاه من به مسئله هست . 

 

من هستم که با طرز نگاهم چیزی را خوب و گوارا میدونم و چیزی را بد و زهر مار .

 

مرگ عزیز بد است یا خوب 

 

که میداند 

 

هر کس میتواند برای خود ان را خوب بداند یا بد .

 

باید بیشتر فکر کنم !؟ 


بعضی موقع ها فکر میکنم بهتره چیزی نخوام از خدا . 

چون خدا دوست نداره نه بگه ممکنه خواسته ام رو به من بده و من هنوز اماده اش نباشم و برام دردسر درست کنه . 

خدا هر موقع لایق چیزی باشم برام فراهم میکنه چون اون موقع است که میتونم از اون درست استفاده کنم. 

 

نمیدونم شاید هم اشتباه میکنم ، پس 

خدایا به من 

عقل و فهم و درک بده تا بفهمم 


خدایا، سه چیز مرا باز می‌دارد از این که خواسته‌ی خود را با تو در میان گذارم، و یک چیز مرا بر آن وا می‌دارد.

فرمانی که داده‌ای و من در عمل به آن کُندی کرده‌ام، کاری که مرا از آن بازداشته‌ای و من به انجام دادنِ آن شتاب ورزیده‌ام، نعمتی که به من ارزانی داشته‌ای و من در سپاس آن کوتاهی نموده‌ام، سه چیزی هستند که مرا باز می‌دارند.

اما بخشش و نیکی بسیار تو به کسی که روی به درگاهت آورد و با خوش‌بینی به سوی تو آید، مرا به گفتنِ خواسته‌ام بر می‌انگیزد؛ چرا که هر احسانِ تو بخشش بسیار است، و هر نعمتِ تو نعمتی بی‌سابقه.

اینک ای معبود من، این منم که بر درگاه عزّتِ تو همچون بنده‌ای فرمانبردار و خوار ایستاده‌ام، و همچون بینوایی عیالوار، شرمسارانه دستِ خواهش دراز کرده‌ام.

اعتراف می‌کنم که در هنگام احسانِ تو جز خودداری از نافرمانی تو کاری نکرده‌ام، حال آن که هیچ گاه از نعمت‌های تو بی‌بهره نبوده‌ام.

ای معبودِ من، آیا اقرارم به کارهای ناپسند در پیشگاه تو، مرا سود می‌دهد؟ و اعترافم به زشتکاری‌ها مرا از عذاب تو نجات می‌بخشد؟ یا در همین حال که هستم خشمِ خود را بر من واجب کرده‌ای، و هم اکنون که تو را می‌خوانم غضب خود را دامنگیرم ساخته‌ای؟

ای خداوند پاک، از تو ناامید نخواهم شد، زیرا دَرِ بازگشت به سوی خود را به رویم گشوده‌ای. پس به درگاهت می‌نالم، چونان بنده‌ای ذلیل که بر خود ستم کرده و حُرمت پروردگارِ خود را شکسته است؛

همان که گناهانش فزونی یافته و روزگار عمرش سپری شده و چندان که می‌نگرد، زمان کار کردنش به سر آمده و زندگی‌اش رو به پایان نهاده است، و به یقین می‌داند که پناهی جز تو ندارد و از عذاب تو گریختن نتواند. پس با توبه روی به درگاهت آورده و آن را برای تو خالص گردانیده و با دلی پاک و پاکیزه در پیشگاهت ایستاده و با صدایی آرام و دگرگون تو را می‌خواند.

از فروتنی بسیار و سر به زیر افکندن در پیشگاه تو قامتش خم گردیده و ترس از تو پاهایش را به لرزه درآورده و گونه‌هایش خیسِ‌ اشک است، و در این حال، تو را می‌خواند که: ای مهربان‌ترین مهربانان، و ای مهربان‌ترین کسی که رحمت خواهان سوی تو آیند و جویندگانِ آمرزش پیرامونِ تو گردش کنند. ای آن که بخشش تو از انتقامت بیش‌تر، و خشنودی تو از خشمت افزون‌تر است.

ای آن که به نیکی از گناه خلق در می‌گذری تا ستایشِ تو کنند. ای آن که بندگانت را به پذیرش توبه عادت داده‌ای و با توبه تبهکاران‌شان را به راه آورده‌ای. ای آن که به اندک کارِ نیک ایشان خرسند شوی و آن کارِ کم را پاداش بسیار دهی. ای آن که اجابت دعای بندگان را ضامن شده‌ای و با فضل و بخشش خود، به آنان پاداش نیک وعده فرموده‌ای.

من آن گنهکارترینِ گنهکارانی نیستم که آمرزیده‌ای؛ من از نکوهیده‌ترین کسانی نیستم که از تو پوزش خواسته‌اند و پذیرفته‌ای؛ و از ستمکارترینِ ستمکارانی نیستم که رو به سوی تو آورده‌اند و تو نیز [با رحمت خود] به ایشان رو کرده‌ای.

من اینک به سوی تو برمی‌گردم؛ همچون کسی که از گذشته‌ی خود سخت پشیمان است و از بار گرانِ معصیتی که بر دوش دارد، هراسان است، و از آنچه گرفتار آن شده، شرمسار و دل نگران است.

می‌داند که آمرزش گناهان بزرگ، پیش تو کار سختی نیست، و در گذشتن از خطاهای سنگین بر تو دشوار نباشد، و بردباری در برابر تباهکاری آشکار ما تو را به زحمت نیندازد، و محبوب‌ترین بندگان تو آن کس است که در برابرِ تو سرکشی نکند و از پافشاری بر گناه بپرهیزد و پیوسته از تو آمرزش خواهد.

خدایا من از گردن کشی در برابرِ تو بیزاری می‌جویم و از پافشاری بر گناه به تو پناه می‌برم و از هر کوتاهی که کرده‌ام آمرزش می‌طلبم و بر آن کار که در آن فرو مانم از تو یاری می‌خواهم.

خدایا، بر محمد و خاندانش درود فرست و گناه آنچه را بر من واجب کرده‌ای، بر من ببخشای، و مرا از کیفری که سزاوار آنم، بِرَهان، و از آنچه گناهکاران را به وحشت انداز، آسوده بدار؛ زرا تو بر چشم‌پوشی از گناه توانایی، و تنها به تو امیدِ خطا پوشی هست، و همگان تو را به وصف آمرزش می‌شناسند. خواسته‌ی خویش را تنها از تو می‌خواهم که گناهم را جز تو آمرزنده‌ای نیست. هرگز، هرگز!

من بر خویشتن جز از عذابِ تو نمی‌ترسم، که تنها از تو باید بیم داشت و تنها از تو باید آمرزش خواست. بر محمد و خاندانش درود فرست و نیازم را برآور و خواسته‌ام را برسان و گناهم را ببخشای و مرا از ترس در امان دار، که تو بر هر کاری توانایی و این همه بر تو آسان است. چنین باد ای پروردگار هستی‌ها.


فکر میکنیم خیلی قوی و دانا هستیم و همه چیز دان

 

اما همین زمینی که توش هستیم رو هم نمیشناسیم بعد هشت هزار سال . با این قدرت تکنولوژی و وووووو

 

همین الان هر ساله بیش از پانزده هزار موجود جدید کشف میشه که ما تا حالا از وجودشون خبر نداشتیم

دیگه از چه چیز های دیگه خبر نداریم

 

ضعیفیم نه ؟


خوش دارم که در نیمه های شب در سکوت مرموز آسمان و زمین به مناجات برخیزم. با ستارگان نجوا کنم و قلب خود را به اسرار ناگفتنی آسمان بگشایم. آرام آرام به عمق کهکشانها صعود نمایم، محو عالم بی نهایت شوم . از مرزهای علم وجود  در گذرم و در وادی ثنا غوطه ور شوم و جز خدا چیزی را احساس نکنم.


پروردگارا خود را تقدیم تو می دارم ، با من کن وازمن ساز آنچه خود اراده کنی ،
از اسارت نفس رهایم کن تا انجا م اراده ات بهتر توانم ،
مشکلاتم را بگیر تا پیروزی بر آنها شاهدی باشد برای کسانی که با قدرت تو ،
عشق تو وراه تو یاریشان خواهم داد ، 
باشد که همیشه بر اراده تو گردن نهم
((آمین )) 



There's not a day goes by I don't feel regret. Not because I'm in here, or because you think I should. I look back on the way I was then then, a young, stupid kid who committed that terrible crime. I want to talk to him. I want to try and talk some sense to him, tell him the way things are. But I can't. That kid's long gone and this old man is all that's left. I got to live with that. Rehabilitated? It's just a bullshit word. So you go on and stamp your form, sonny, and stop wasting my time. Because to tell you the truth, I don't give a shit


دَم بُوَد نایی و مَن در دَمِ دَم هستم نِی
                                                      بند بندم همگی پُر بُوَد از نغمه وی
هر دَم از دَم بزند آتشم اندر رگ و پی
                                                      عشق دم گاه به رومم کِشَد و گاه به رِی

                               "گاه اندر عرب اندازد و گاهی عجمم"

یا رب این نای و نِی و ما و من و دمدمه چیست؟
                                                      دَم به دَم می دمد و صاحبِ دَم پیدا نیست
پُر صدا کرده جهان را ز منم این من کیست؟
                                                     منم این صاحب ِ دم ،یا من و او هر دو یکیست

                                "او منم یا منم او یا بُوَد از او منمم"

منم آن ذات که در عین ِ صفات آمده ام
                                                     از حضور ِ شه ِ شیرین حرکات آمده ام
خضر ِ راه حقم و از ظلمات آمده ام
                                                     گمرهان را هِله از بهر نجات آمده ام

                              "ای بسا مُرده که یک دم شود احیا ز دَمَم"

من که از باده ی خُمّ ِ هُوَ هو مخمورم
                                                   نیست جز دُرد کِشی چیز دگر منظورم
من ز هفتاد و دو ملت به حقیقت دورم
                                                    بر سر دار انا الحق زنم و منصورم

                            "خصم اگر سنگ ببارد به سرم نیست غمم"

 


میشناسم

ساقی را 

عاشق است 

از این رو 

مرزی ندارم .

 

عشق به این دنیا بده کارم 

با اینکه

از کسی

قرضی ندارم .

 

به کفر من شک نکن 

خمره ایمان من محکم و مستحکم است

لرزی ندارم

 

 

دلبر من دائمن بر در دل حاضر است 

هر چه که گفتید 

بگویید

 

من

با شما

عرضی ندارم . 

 

 

 

 

 


خداوندا ؛
در قلب خود میدانم که فقط تو می توانی سلامت عقل را به من باز گردانی. 
با فروتنی از تو میخواهم امروز تمام افکار بیمارگونه و رفتار معتاد گونه را از من بزدایی . 
روحم را شفا بخش وذهنی شفاف به من عطا فرما.
خدایا ؛ به من ذهنی پذیرا عطا فرما تا بتوانم به نیروی برتر از خود ایمان بیاورم . 
به من تواضع و فروتنی عطا فرما
و فرصتی که ایمانم را افزایش دهم .
بیش از این نمیخواهم دیوانه بمانم.


لحظه ای میرسه که برای اولین بار واقعا احساس میکنی که چقدر تک و تنها و بی کسی با وجود خانواده و دوستات و . همه ی خوبان که شاکر وجودشونی ولی با وجود همه اینها یک دفعه انگار پرده کنار میره و میبینی که تو توهمی و همه مثل یک دود غلیظی کم کم محو میشه دو زاریت میفته که ای وای من تنهام و سفری عجیب پیش رومه و ترس وجودتو میگره 

تنهام 

تنهام 

واقعا تنهام 

متکی به خودم 

نه خود من من من نمیتونه . 

تو همین حال و هوایی که یک دفعه یک چیزی میبینی خیلی ناز خیلی باحال خیلی با عشق ، رفیق اصلیتو میبینی پدر و مادر و خواهر و برادر واقعیتو میبینی مونس اصلیتو میبینی که همیشه باهات بوده و بهش بی محلی کردی . هنوز هم هست تا اخرشم باهاته حال هر خربازی که دراوردی یا چه در بیاری . 

 

اون موقعس که نیشت باز میشه یه نفس راحت از ته ته وجودت میکشی و میگی 

من که تنها نبودم

من که تنها نیستم 

من که هیچ وقت تنها نمیمونم 

خدا هست 


صبا اگر گذری افتدت به کشور دوست

بیار نفحه‌ای از گیسوی معنبر دوست

به جان او که به شکرانه جان برافشانم

اگر به سوی من آری پیامی از بر دوست

و گر چنان که در آن حضرتت نباشد بار

برای دیده بیاور غباری از در دوست

من گدا و تمنای وصل او هیهات

مگر به خواب ببینم خیال منظر دوست

دل صنوبریم همچو بید لرزان است

ز حسرت قد و بالای چون صنوبر دوست

اگر چه دوست به چیزی نمی‌خرد ما را

به عالمی نفروشیم مویی از سر دوست

چه باشد ار شود از بند غم دلش آزاد

چو هست حافظ مسکین غلام و چاکر دوست


خوشتر ز عیش و صحبت و باغ و بهار چیست

ساقی کجاست گو سبب انتظار چیست

هر وقت خوش که دست دهد مغتنم شمار

کس را وقوف نیست که انجام کار چیست

پیوند عمر بسته به موییست هوش دار

غمخوار خویش باش غم روزگار چیست

معنی آب زندگی و روضه ارم

جز طرف جویبار و می خوشگوار چیست

مستور و مست هر دو چو از یک قبیله‌اند

ما دل به عشوه که دهیم اختیار چیست

راز درون پرده چه داند فلک خموش

ای مدعی نزاع تو با پرده دار چیست

سهو و خطای بنده گرش اعتبار نیست

معنی عفو و رحمت آمرزگار چیست

زاهد شراب کوثر و حافظ پیاله خواست

تا در میانه خواسته کردگار چیست


یاد گرفتم که 

مقایسه نکنم  

به جایگاه دیگران کاری ندارم 

جایگاه خودم مهم است 

خود را با خو. مقایسه میکنم و جایگاه خود رو نسبت به خود بهبود میدهم 

احساس خودم مهم است 

نظر خودم مهم است 

نه دیگران 

ای نسخهٔ نامهٔ الهی که توئی

وی آینهٔ جمال شاهی که توئی

بیرون ز تو نیست هرچه در عالم هست

در خود بطلب هر آنچه خواهی که توئی

توکل بر خدا 


صوفی ار باده به اندازه خورد نوشش باد

ور نه اندیشه این کار فراموشش باد

آن که یک جرعه می از دست تواند دادن

دست با شاهد مقصود در آغوشش باد

پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت

آفرین بر نظر پاک خطاپوشش باد

شاه ترکان سخن مدعیان می‌شنود

شرمی از مظلمه خون سیاووشش باد

گر چه از کبر سخن با من درویش نگفت

جان فدای شکرین پسته خاموشش باد

چشمم از آینه داران خط و خالش گشت

لبم از بوسه ربایان بر و دوشش باد

نرگس مست نوازش کن مردم دارش

خون عاشق به قدح گر بخورد نوشش باد

به غلامی تو مشهور جهان شد حافظ

حلقه بندگی زلف تو در گوشش باد


آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها